معنی عارضه ‌اى پوستى

حل جدول

عارضه ‌اى پوستى

اگزما


عارضه اى جغرافیایى در سیسیل

آتشفشان اِتنا


جانورى پوستى

راکون


بیمارى پوستى

ملانوم


عارضه اى جغرافیایى در قزاقستان

کوه آلتاى


عارضه پوستی

زگیل


عارضه اقتصادی

تورم


بیمارى پوستى جرب

جرب یا گال یک بیماری انگلی خارش دار و عامل آن بندپایی از گروه هیره ها به نام هیره خارشی است

فرهنگ معین

عارضه

(اِفا.) مؤنث عارض، (اِ.) پیشامد، حادثه، بیماری، مرض، جمع عوارض. [خوانش: (رِ ض) [ع. عارضه]]

فرهنگ عمید

عارضه

حادثه،
بیماری، مرض،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

عارضه

پیامد، رخداد، ناهنجاری

فرهنگ فارسی هوشیار

عارضه

حاجت، حادثه و پیش آمد

مترادف و متضاد زبان فارسی

عارضه

بیماری، کسالت، ناخوشی، اتفاق حادثه، رویداد، آسیب، آفت، بلا

فارسی به آلمانی

عارضه صرفی

Unfall (m), Unfall, Zufall (m), Zufälliges ereignis (n)

فارسی به عربی

عارضه صرفی

حادث عرضی

معادل ابجد

عارضه ‌اى پوستى

1545

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری